گر یار نگارینم در من نگرانستی


بار غم و رنج او بر من نه گرانستی

ور غمزهٔ غمارش رازش نگشادستی


از خلق جهان رازم همواره نهانستی

گویی چو بهشتستی آراسته و خرم


گر دوست به کوی من گه گه گذرانستی

ای کاش که قوت من بودی ز دو یاقوتش


تا بر سر او چشمم یاقوت نشانستی

ای کاش که از بزمم غایب نشدی هرگز


تا بزم من از رویش چون لاله ستانستی

رخسار چو ماه او بگرفت ز خط هاله


گر مه نگرفتستی آن خط نه چنانستی